جدول جو
جدول جو

معنی تجن کلا - جستجوی لغت در جدول جو

تجن کلا
نام دهکده ای از کلارستاق عباس آباد
فرهنگ گویش مازندرانی

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

(تُ کَ)
دهی است از دهستان دشت سر که در بخش مرکزی شهرستان آمل و 4 هزارگزی خاور آمل قرار دارد. دشتی است معتدل و مرطوب و360 تن سکنه دارد. آب آن از رود خانه هراز و محصول آنجا برنج و لبنیات و شغل اهالی زراعت و گله داری است و راه مالرو دارد. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 3). و رجوع به مازندران رابینو بخش انگلیسی ص 113 شود
لغت نامه دهخدا
(رُ کَ)
دهی از دهستان تالارپی بخش مرکزی شهرستان شاهی. سکنۀ آن 1950 تن است. آب آن از رود خانه تاخلاروچاه. محصول عمده آنجا پنبه و کنف و غلات. این ده شامل آبادیهای: بالادسته، پایین دسته، پهن حاجی تنبلا. برجی خیل، دینه سر، کالش کلا می باشد. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 3)
لغت نامه دهخدا
(دِ کَ)
دهی است از دهستان علی آباد بخش مرکزی شهرستان شاهی. آب آن از نهر شاهرود و رود خانه تالار. سکنۀ آن 250 تن و راه آن اتومبیلرو است. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 3)
لغت نامه دهخدا
(گَ گِ)
دهی است از بخش بندپی شهرستان بابل که در 26000گزی جنوب بابل واقع شده است. هوای آن معتدل مرطوب و مالاریائی و سکنه اش 380 تن است. آب آن از سجادرود تأمین می شود. محصول آن برنج، غلات ومختصر چای و شغل اهالی زراعت و راه آن مالرو است. در سالهای اخیر یک باغ چای به مساحت ده هکتار در این ده احداث شده است. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 3)
لغت نامه دهخدا
(مُ تَ عَلْ لَ)
دهی از دهستان علی آباد است که در بخش مرکزی شهرستان شاهی واقع است و 400 تن سکنه دارد. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 3)
لغت نامه دهخدا
(پَ کَ)
موضعی به فرح آباد مازندران. (سفرنامۀ رابینو ص 120 و 121 بخش انگلیسی)
لغت نامه دهخدا
(کَ کُ)
مخفف کج کلاه. (یادداشت مؤلف) :
شاه کج کلا
رفته کربلا
ما شدیم اسیر
از دست وزیر
نان شده گران
یک من یکقران.
(یادداشت مؤلف).
و رجوع به کج کلاه شود
لغت نامه دهخدا
از توابع علی آباد قائم شهر
فرهنگ گویش مازندرانی
نام قسمتی از زمین های کشاورزی دشت سر آمل
فرهنگ گویش مازندرانی
نوعی بازی
فرهنگ گویش مازندرانی
علفی است که نام لاتین آن id neoombioosecisoom می باشد
فرهنگ گویش مازندرانی
از توابع اسفیورد شوراب ساری
فرهنگ گویش مازندرانی
از توابع بندپی شهرستان بابل
فرهنگ گویش مازندرانی
کلاه بوقی، کاغذی یا مقوایی
فرهنگ گویش مازندرانی
ظرفی است سفالی و با حجم زیاد که تا لبه آن را در زمین فرو برند
فرهنگ گویش مازندرانی
از توابع قره طغان بهشهر
فرهنگ گویش مازندرانی
از توابع چهاردانگه ی سورتچی ساری
فرهنگ گویش مازندرانی
از توابع دشت سر آمل
فرهنگ گویش مازندرانی
چوب نیم سوخته
فرهنگ گویش مازندرانی